مرتضوی جان نگران نباش...
میدانیم که دلت برای حال و هوای دادگاه تنگ شده است....
خوب میدانیم که دلت چه بسیار هوای بازداشتگاه و سلول انفرادی کرده...
چقدر حال میکردی با میز شکنجه و آن ابزار آلات وارداتی که هر متهمی را مثل بلبل به صدا در میاوردند...
اتاق تجاوز... چقدر پر هیجان، سر مست و پر باد و غرور بودی ...
مرتضوی جان نگران نباش...
اتاق تجاوز... چقدر پر هیجان، سر مست و پر باد و غرور بودی ...
مرتضوی جان نگران نباش...
به زودی دوباره همهٔ آنها را خواهی دید...
سلول انفرادی... اتاق بازجویی... دادگاه... و بازداشتگاه
اینها همه برایت باز خواهند گشت ...
سلول انفرادی... اتاق بازجویی... دادگاه... و بازداشتگاه
اینها همه برایت باز خواهند گشت ...
اما این بار نه به عنوان قاضی... نه در مقام دادستان...نه به عنوان مدعی العموم...
این بار تو آن روی میز و ما این طرف...
این بار تو آن روی میز و ما این طرف...
تو این بار متهمی...
متهم به دستگیری، شکنجه، اخاذی... تجاوز... قتل...
در یک کلمه...
جنایت علیه بشریت...
این بار باید تقاص جنایاتت را پس دهی...
آن روز چه نزدیک است...
این بار باید تقاص جنایاتت را پس دهی...
آن روز چه نزدیک است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر